نه اینکه نوشتنم نیادها. نه اتفاقا خیلی هم میاد.
اما قصه این بود و است که من می خواستم که تو این وبلاگ یکسری داستان کوتاه تو همین سبک و سیاق نوشته قبلیم بنویسم... که از قضای روزگار یه چندتایی هم نوشتم.
اما بعد نمی دونم چرا حس مالکیتم گل کرد و حس کردم دلم می خواد این داستانا رو کتاب کنم و دیگه الی آخر...
این شد که یه مدت تو نوشتنم مردد بودم.
حالا می خوام بنویسم اینجا نه روزمره ولی تقریبا روزانه...
باید بگویم آخ جووونمی جان! جانمی جون!
پاسخحذفدو تا سوال! اولا اینکه می دونی چرا بلاگ رعنا نیستش؟!
پاسخحذفدوما اینکه ... دومی رو ول کن حالا. بعدا می پرسم